تازه کسب و کارم را راه انداخته بودم و مشتریان کمی محصول مرا می شناختند . یک غروب دلگیر به کنار دریاچه ای رفتم و درحالیکه به مشکلات فکر می کردم سنگریزه هایی را به درون دریاچه پرتاب می کردم و محو تماشای انتشار موج ها بر روی سطح آب شده بودم و از خودم می پرسیدم چگونه مشتریان را از خدمات و محصولاتم مطلع کنم ؟ چگونه اسمم به گوش همه برسد ؟
فهرست مطالب
به سنگ توی دستم نگاه کردم و اینبار با انرژی بیشتر به قسمت مشخصی از دریاچه پرتابش کردم. موج زیبا و بزرگی ایجاد شد .یافتم! اگر محصول من سنگ باشد و مشتریان من آب سطح دریاچه با این روش میتوانم صدایم را به گوش همه شان برسانم .
فایل صوتی مقاله را در زیر میتوانید گوش کنید
دانلود فایل صوتی مقاله
به محل کارم برگشتم و با همکارم در این مورد صحبت کردم. اولین سوال این بود که این چرخه چگونه شکل می گیرد ؟
۱. یک مشتری با ما آشنا می شود و از خدمات ما استفاده می کند .
۲. آن مشتری خدمات ما را به دیگران معرفی می کند .
۳. مشتریان بالقوه جدید با ما آشنا می شوند و ازخدمات ما استفاده می کنند.
سوال دوم اینکه نیروی محرکه این چرخه چیست ؟
ایجاد حس رضایت و اعتماد و خوشحالی در مشتری .
حالا برای ایجاد این حس ها در مشتری چه کنیم ؟
ما می دانستیم باید بهترین خدمات را به مشتری ارائه بدهیم اما چطور مطمئن شویم مشتری راضی است ؟ تصمیم گرفتیم برنامه مدونی برای نظرسنجی از مشتریانمان ترتیب بدهیم . با ایشان صحبت کنیم و سوالات و چالش هایشان را برطرف کنیم و اگر نیاز به آموزش داشتند برایشان زمان بگذاریم و بدین ترتیب بهترین مشاوره و پشتیبانی ممکن را ارائه بدهیم.
استراتژی اول بنظر خیلی خوب می آمد اما شاید به اندازه عمر نوح طول می کشید تا کسب و کار ما را رونق بدهد. به این نتیجه رسیدیم کمی انرژی بیشتر و چاشنی روند را سریعتر می کند.
مشتری ها همیشه عاشق تخفیف و جایزه هستند . استراتژی دوم این شد که به مشتریانی که ما را به دیگران معرفی کردند و مشتریانی که معرفی شدند تخفیف بدهیم.
چالش بعدی این بود که چطور مشتریان عزیز ما اطلاعات ما را راحتتر در اختیار دیگران بگذارند ؟ آدرس ، شماره تلفن ، محصولات و خدمات و … . این روزها اکثر مشتریان ما به موبایل ، اینترنت و شبکه های اجتماعی مجازی دسترسی دارند . تصمیم گرفتیم در کنار چاپ تراکت و کارت ویزیت در فضای مجازی هم ،فعالیتمان را شروع کنیم . از این طریق کاربرانمان به راحتی می توانند به اطلاعات ما دسترسی داشته باشند ، سوالاتشان را بپرسند و ما را به دیگران معرفی کنند .
برای شروع در دنیای دیجیتال تصمیم گرفتیم معرفی محصولات و تخفیف هایمان را به طور مرتب منتشر کنیم.
مدتی با این روال پیش رفتیم . مشتریان جدید به آرامی ضعفها و مشکلات کار ما را به ما نشان می دادند و ما با همه توان این مشکلات را برطرف و به جستجوی اشتباهات جدید می پرداختیم . یک روز همکارم با هیجان وارد محل کارمان شد و فریاد زد با یک جشنواره چطوری ؟ درحالیکه بهت زده به او نگاه می کردم گفتم : جشنواره ؟ بله ! وقت آن شده بود که ما بیشتر دیده شویم و سنگ بزرگتری میان آب دریاچه بیندازیم . سال جدید نزدیک بود و می توانستیم ازین فرصت به خوبی استفاده کنیم. طوفان فکری به راه انداختیم و تمام ایده های یک جشنواره هیجان انگیز که به ذهنمان می رسید یادداشت کردیم. نوشتن حدود 40-50 ایده دیوانه کننده بود اما موفق شدیم . چندتا از بهترین هایشان را انتخاب کردیم ، ایده هایی که جذاب ، مرتبط با اهداف ما و قابل اجرا بودند .
اولین جشنواره ما سخت و پرچالش اما شیرین برگزار شد و باعث شد مشتریان زیادی به سمت کسب و کار ما سرازیر شوند و ما فروش خوبی داشته باشیم و افراد زیادی از محصولات و خدمات با کیفیت ما با دیگران صحبت کنند.
ما به مرحله جدیدی از کار وارد شدیم ! حال باید با قدرت به خوب بودن ادامه می دادیم و مرتبا اطلاع رسانی می کردیم . تمام رقبای ما دور دریاچه ایستاده بودند و ما باید سعی می کردیم امواج زیباتر و پایدارتری می ساختیم.
نویسنده : عاطفه محیب
