شناخت هر فرمول حسابداری به شما کمک میکند تا به کسبوکارتان از زاویه جدیدی نگاه کنید. فرمولها، بینش قدرتمندی به صاحبان کسبوکار میدهند و آنها را در ارزیابی عینی عملکرد تجاریشان توانمند میسازند. در حسابداری از فرمولهای مختلفی استفاده میشود که معادله ترازنامه، نسبت جاری، درآمد خالص، بهای کالای فروختهشده، سود ناخالص و نقطه سربهسر از آن جملهاند. آشنایی با این روابط برای صاحبان کسبوکار، یک الزام نانوشته و در عین حال حیاتی محسوب میشود.
مهمترین فرمولهای حسابداری
چند فرمول حسابداری را میشناسید؟ اساساً آشنایی با این فرمولها چه اهمیتی دارد؟ احتمالاً شما هم در دوران دانشگاه و برای کسب نمره خوب در امتحان، مجبور شدهاید دهها فرمول را حفظ کنید. آن روزها، شاید هیچ درکی از فلسفه وجودی این فرمولها در جهان واقعی نداشتید و دائماً با خودتان میگفتید که اصلاً کاربرد فرمول حسابداری چیست؟ در ادامه این مقاله از گروه نرم افزار حسابداری محک به بررسی انواع فرمول حسابداری میپردازیم.
معادله ترازنامه
معادله ترازنامه (Balance Sheet Equation) که تحت عنوان معادله اساسی حسابداری نیز شناخته میشود، چگونگی موازنه بین عناصر ترازنامه را نشان میدهد. این معادله حسابداری را بهصورت زیر مینویسیم:
دارایی= بدهی + سرمایه
بهعبارتدیگر: آنچه متعلق به شماست (دارایی)= آنچه بدهکار هستید (بدهی) + مشارکتهای مالی یا سودهای انباشته در تجارت (سرمایه)
معادله ترازنامه، مهمترین فرمول حسابداری محسوب میشود زیرا با درک آن، میتوانید با یک نگاه اِجمالی، میزان رونق و شکوفایی کسبوکار را ارزیابی کنید. بهعنوان یک مثال برای این فرمول حسابداری، فرض کنید مجموع ارزش ماندهحساب بانکی شما بهعلاوه سایر داراییهایتان مثل کامپیوترها، اثاثیه و … و همینطور حسابهای دریافتنی، 150 میلیون تومان است. این رقم در قسمت داراییِ ترازنامه ثبت میشود.
حالا فرض کنید که مجموع بدهیهای شما 50 میلیون تومان باشد. این بدهیها میتواند شامل قرضها و حسابهای پرداختنی باشد. این یعنی سرمایه شما که در واقع حاصل جمع مشارکتها و سودهای انباشتهتان است، 100 میلیون تومان میشود. این رقم با این فرض که در ادامه فعالیت، منابع زیادی را صرف سرپا نگه داشتن کسبوکار نمیکنید، نشان از سلامتی و سودآوری تجارتتان دارد.
نسبت جاری یا نسبت آنی
این فرمول حسابداری، جایگاه بسیار مهمی در فهرست فرمولها دارد و نشان میدهد که با چه سرعتی قادر به بازپرداخت بدهیهای کوتاهمدتتان هستید؟ فرمول نسبت جاری بهصورت زیر نوشته میشود:
با در نظر داشتن مثال قبل، فرض کنید از 150 میلیون تومان دارایی شما، 80 میلیون آن از نوع جاری باشد. منظور از دارایی جاری، نوعی از دارایی مثل اسناد و حسابهای دریافتنی و سرمایهگذاریهای کوتاهمدت است که بهسرعت و سهولت میتوانیم آنها را به پول نقد تبدیل کنیم.
حالا فرض کنید از 50 میلیون تومان بدهی شما، 20 میلیون آن از نوع بدهی جاری باشد. منظور از بدهی جاری، نوعی از بدهی است که باید ظرف حداکثر 12 ماه تسویه شود که اسناد و حسابهای پرداختنی، مالیات بر درآمد واحد و … ازجمله مهمترین اَشکال آن هستند.
با استفاده از این فرمول حسابداری و تقسیم دارایی جاری بر بدهی جاری، بهسادگی متوجه میشویم که نسبت جاری برای مثال فرضی، برابر با 4 است. این بدان معناست که دارایی جاری تا 4 برابر بدهیهای جاری را پوشش میدهد. نسبت جاری در حالت ایدهآل همیشه باید بیشتر از 1 باشد. کمتر بودن این نسبت از 1 حاکی از این واقعیت است که شما نمیتوانید صرفاً با اتکا به داراییهای جاری، از عهده تسویه بدهیهای کوتاهمدتتان برآیید. بالا بودن بیشازحد نسبت جاری هم نمیتواند نشانه خوبی باشد. این یعنی مدیریت مؤثری روی سرمایهتان ندارید و کسبوکارتان راکد و ساکن است.
درآمد خالص
این فرمول حسابداری که بعضاً از معادل انگلیسی Bottom Line هم برای آن استفاده میکنند، به شکل زیر نوشته میشود:
درآمد خالص= درآمد – کل هزینهها
این فرمول حسابداری مهم به شما نشان میدهد که برای کسب درآمد، چقدر هزینه میکنید؟ توجه داشته باشید که درآمد خالص با پول نقد موجود در حساب بانکی، معادل نیست. پرداخت بدهیها (مثل تسویه دیون یا بازپرداخت وامها که در ترازنامه میآیند) و همینطور آیتمهایی مثل مشارکت در سرمایهگذاری، تملک دارایی و سود توزیعی، در فرمول درآمد خالص لحاظ نمیشوند.
با ارزیابی فرمول حسابداری درآمد خالص متوجه میشویم که عملیات کسبوکار، چقدر سودآور است؟ توجه کنید که این فرمول اطلاعاتی درباره وضعیت نقدینگی شرکت ارائه نمیدهد.
بهای کالای فروختهشده
یک فرمول مفید حسابداری دیگر، هزینه یا بهای کالای فروختهشده است. با وجود اینکه بیشتر سیستمهای حسابداری و نقطه فروش، این مقدار را محاسبه میکنند اما گاهی ممکن است محاسبه دستی این مقدار ضرورت پیدا کند. این فرمول حسابداری بهصورت زیر نوشته میشود:
بهای کالای فروختهشده= ارزش موجودی اولیه + خرید موجودی – ارزش موجودی پایان دوره
فرض کنید صاحب یک فروشگاه مصالح چوبی هستید که در ابتدای ماه، 10 هزار الوار در انبار دارید که قیمت خرید هر الوار برای شما 20 هزار تومان است. این یعنی ارزش موجودی اولیهتان 200 میلیون تومان میشود. حالا فرض کنید در طول ماه 5 هزار الوار دیگر با همان قیمت 20 هزار تومان میخرید که بابت آن 100 میلیون تومان دیگر میپردازید.
در پایان ماه میبینید که 8 هزار الوار برایتان باقی مانده و با فرض عدمتغییر قیمت هر الوار، ارزش موجودی پایان دوره شما برابر با 160 میلیون تومان میشود. حالا با استفاده از این اعداد (به میلیون) و رابطهای که گفتیم، بهای تمامشده کالای فروختهشده را حساب میکنیم:
200 + 100 – 160= 140
حالا میتوانید با بهکارگیری این شاخص و همینطور تعداد کل فروش، میزان سود ناخالص را محاسبه کنید.
سود ناخالص و حاشیه سود ناخالص
سود ناخالص، تفاوت بین درآمد کل فروش و بهای کالای فروختهشده را نشان میدهد. این فرمول حسابداری به شکل زیر نوشته میشود:
سود ناخالص= فروش – بهای کالای فروختهشده
مجدداً مثال الوارهای چوبی را در نظر بگیرید. فرض کنید کل درآمد حاصل از فروش این الوارها در ماه قبل، 210 میلیون تومان بوده باشد و ازآنجاییکه در قسمت قبل، بهای کالای فروختهشده را محاسبه کرده بودیم، بهراحتی و با استفاده از فرمول، میتوانیم میزان سود ناخالص را (به میلیون) محاسبه کنیم:
210 – 140=70
حالا نوبت به محاسبه حاشیه سود ناخالص میرسد که معادله این فرمول مهم حسابداری بهصورت زیر است:
که با در نظر گرفتن اعداد و ارقام مثال و تقسیم 70 میلیون تومان بر 210 میلیون تومان، حاشیه سود ناخالص برابر با 33.3 میشود.
با توجه به فرمول، مشخص است که هر اقدامی در راستای افزایش سود ناخالص، باعث بزرگتر شدن صورت کسر و متعاقباً افزایش حاشیه سود ناخالص میشود و افزایش حاشیه سود ناخالص هم مستقیماً روی درآمد خالص تأثیر میگذارد. افزایش حاشیه سود ناخالص از طریق کاهش هزینههای فروش به شما اجازه میدهد تا بدون افزایش فروش، سودآوری کسبوکارتان را بهبود دهید.
بهعنوانمثال، فرض کنید بهای کالای فروختهشده در ماه قبل به جای 140 میلیون، 130 میلیون تومان باشد. این باعث میشود که سود ناخالص از 70 میلیون به 80 میلیون افزایش پیدا کند و درنتیجه میزان حاشیه سود نیز از 33 به 38% برسد. میبینیم که برای ایجاد چنین بهبودی، نیازی به افزایش میزان فروش الوارها نیست.
نقطه سربهسر
نقطه سربهسر نشان میدهد که برای پوشش هزینههای عملیاتی، چه تعداد محصول یا چه میزان خدمت باید بفروشید؟ نقطه سربهسر به نقطهای میگوییم که در آن هزینه و درآمد برابر میشوند.
برای محاسبه این نقطه باید از فرمول زیر استفاده کنید:
هزینههای ثابت شامل مخارج عادی، دورهای و قابلپیشبینی هستند که اجاره، حقوق و دستمزد و هزینه استفاده از حاملهای انرژی از آن جملهاند. قیمت فروش هر واحد هم که همان قیمت فروش محصول یا خدمت شماست.
اساساً هزینه متغیر برای هر واحد با استناد به بهای کالای فروختهشده محاسبه میشود. توجه داشته باشید که این تعریف، دقیق نیست اما استفاده از بهای کالای فروختهشده میتواند برآورد مناسب و بسندهای از هزینه متغیر برای هر واحد باشد.
بیایید به همان مثال الوار برگردیم. فرض کنید مجموع هزینههای ثابت شامل اجاره، حقوق و دستمزد، آب و برق و سایر مخارج عملیاتی، 60 میلیون تومان باشد. شما هر الوار را به قیمت 30 هزار تومان میفروشید و میدانیم که خرید هر الوار برایتان 20 هزار تومان آب میخورد. با استفاده از فرمول نقطه سربهسر داریم:
بنابراین برای رسیدن به نقطه سربهسر در ماه باید 6000 واحد محصول بفروشید.
دانستن این فرمول حسابداری و توانایی محاسبه نقطه سربهسر از این جنبه مهم است که بهمحض عبور از این نقطه که در این مثال، برابر با 6000 واحد بود، سودآوری کسبوکارتان آغاز میشود. بهعبارتدیگر، با فروش 6001 اُمین واحد محصول، درآمدتان از هزینههای عملیاتی بیشتر شده و وارد منطقه سود میشوید.
سخن آخر
این 6 فرمول حسابداری نهتنها در درک بهتر کسبوکار، کمکتان میکنند بلکه شما را قادر میسازند که بتوانید به شکلی فعالانه و با اتخاذ راهکارهای حسابشده، کسبوکارتان را به سمت سودآوری سوق دهید. وقتی بینش تجاریتان را با قدرت تحلیل مالی ترکیب کنید، شانس رسیدنتان را به موفقیت افزایش میدهید و احتمالاً هیچ عاملی نمیتواند در این مسیر، جلودارتان شود.
منابع: